حمیم

او یک رؤیا بود

حمیم

او یک رؤیا بود

بهای دوست داشتنش هرچه که باشد٬ باشد.. .. ..

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

عاشقانه ها.. .. .. *حمیم* - عاشقانه های حمیم(حمید و مریم...)

زندگیم رنج بود

بازی شطرنج بود

رفت و منو تنها گذاشت

اونیکه برام گنج بود...

 

 

تقدیم به وجود پاکش

روح بلندش

عشق آخرم

مریم دشتی داغیانی.. .. ..

 

گاهی خودم را به باد میسپارم.. .. .. 

و  به خدا!

تازگی ها، نه خیلی هم تازه نیست

خیلی وقت است خودم را به خدا سپرده ام

در زندگی مشترکی که شاید به قول تو فقط حاصل عشق تو بود!

و من هیچ عشقی نداشتم.. .. ..

اما خودم را به خدا سپرده بودم و به تو با آن همه عشق

من در عشق به تو ادعایی نداشتم و تو خوب این را میدانی

من از عشق تو میگویم از عشقی که تمامی نداشت

از عشق منکه با وجود همیشگی تو بود

اما این روزها که کنارش گذاشته ام چرا سخت میگیری؟

من تورا دیوانه میکنم

تو که با این دیوانگی ها ماه ها است زندگی میکنی!

نمیخواهم کنار من کسی درد را تجربه کند.. .. ..

نمیخواهم

پس تنهایم بگذارید.. .. ..

حمید را با دردهای زیبایش.. .. ..

 

این روزها عجیب درگیرم.. .. ..

احساسم تحلیل رفته.. .. ..

منطق وجودیم روی سنگفرش سلول هایم جاری شده و فکری جز رفتن ذهنم را.. .. ..

حق با تو بود دوست داشتن دست و پای ادم را عجیب به بند میگیرد.. .. ..

نمیدانم با احساسی که این روزها هست چه کنم

خواستم پرنده باشی.. .. ..

دست هایم را باز گذاشتم تا پرواز کنی و دور شوی.. .. ..

خواستم آزاد باشی و من

پرنده بودنت را آرزو کردم.. .. ..

اینکه نباشی و باشی.. .. ..

اما تو دارکوبی شدی و هر روز و هر شب نوک به قالب تنهایی ام زدی.. .. ..

دست هایم باز بود نپریدی.. .. ..

ماندی که ویران کنی این تنه ی کهنه درخت درد را.. .. ..

ویرانه ای از کهنه درختی به نام حمیدکه روزی سپیداری بلند قامت و استوار و برافراشته بود مانده.. .. ..

اینک تنها منتظر نسیمی آرامم برای خواب ابدی

تشنه مردن هستم.. .. ..