من زیر ِ باران!
تو دور میشوی، من خیس!
این دِلبری های ِ بهار است،
نیامده دیوانه می کند،
...کوچه را از تنهایی...!
++من چسبیده ام به روز روز زندگی ات سال را باید با من تحویل بگیری ...
++بگو کدام راه تو را می آورد تا من بهار را معطل کنم ...
++ بهارتون مبارک بی بهار من هیچ چی مبارک نیست.. .. ..
سال تحویل شد ومن
تمام دلتنگیهایم را
به جای تو...
در آغوش میکشم...
چقدر جایت میان بازوانم خالیست
نوروز مبارک
بی حضورت اما
این نیز بگذرد...
بهار از راه رسید...
بهترینها را به همراه داشت
در کوله بارش
اما
تو... را به ارمغان نیاورد...
چه سخت است چشم انتظار مسافری باشی
که هرگز به شهر بارانی چشمانت سفر نخواهد کرد...
دل خستگیهایم در آغوش حسرت میگریند...
ذره ذره آب می کند بغض نگاهت شمع وجودم را
بی کسیهایم را قسمت نخواهم کرد با هیچ کس
آری
تمامش سهم من است
از روزی که بی حرم نفسهایت نفس کشیده ام
چه لحظه های غریبی ست
چه شهر عجیبیست
چشمانت
فاصله بین نگاهمان نمی گنجد در زمان
چقدر دوریم از هم
چشمانم را پیشکش دل گرفته آسمان می کنم
چه فرق دارد؟
به جای او این بار
من
می گریم...
راستی
حالم خوب است عشق من
فقط گذشته ام درد می کند...
موجودی تنها...
آتیش داری داداش ؟. .
جواب میدهم : توی جیبم که نه. . ولی در دلم دارم . .. .
به کارت می آید؟ ...
کیست که متوجه شود .. . .
بارآخرمن ورق را با دلم بر میزنم، بار دیگر حکم کن،
اما نه بی دل،
بادلت،دل حکم کن،(حکم دل)هر که دل دارد بیاندازد وسط،تا که ما دلهایمان را رو کنیم،
دل که روی دل بیافتاد،عشق حاکم میشود، پس به حکم عشق، بازی میکنیم...این دل من،رو بکن حالا دلت را،
دل نداری بر بزن اندیشه ات را(حکم لازم) دل سپردن،دل گرفتن هردو لازم...!..؟..
نه. . . کلاغ را بگذلریم برای آخر ...
نگاهت پر ......
خاطراتت هم پر .. .صدایت پر :
کلاغ پر ..!؟؟
نه ، کلاغ را بگزاریم برای آخر ...
جوانیه ام پر ... خاطراتم پر.. . من هم پر.. .
حالا تو مانده ای و کلاغ ،
که هیچ وقت به خانه اش نرسید
میخواهی بروی؟خب برو...انتظار مرا وحشتی نیستشبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بودبرو...برای چه ایستاده ایی؟به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟برو..تردید نکننفس های آخر استنترس برو...احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشستبرو...یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بودپس راحت برومسافری در راه انتظارت را میکشدطفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شدبرو...فقط برو.....
مرگ...
امروز یک مرده شور را دیدم .. .. .آنچنان زیبا می شست
که لکه ای هم باقی نمیماند .. .
اما نمیدانم پدرم چرا از او خوشش نمی آید . .. !
و مدام گریه میکند و مادرم نیز نفرینش . .. .
او که آدم خوبی است . من دوستش دارم
فقط کاش ناخن هایش را میگرفت .. تمام بدنم را زخم کرد.. .
دلم می گیرد !..
وقتی ..
می نویسم فقط برای تو ..
ولی ..
همه می خوانند الا تو
آتیش داری داداش ؟. .
جواب میدهم : توی جیبم که نه. . ولی در دلم دارم . .. .
به کارت می آید؟ ...
کیست که متوجه شود .. . .
بارآخرمن ورق را با دلم بر میزنم، بار دیگر حکم کن،
اما نه بی دل،
بادلت،دل حکم کن،(حکم دل)هر که دل دارد بیاندازد وسط،تا که ما دلهایمان را رو کنیم،
دل که روی دل بیافتاد،عشق حاکم میشود، پس به حکم عشق، بازی میکنیم...این دل من،رو بکن حالا دلت را،
دل نداری بر بزن اندیشه ات را(حکم لازم) دل سپردن،دل گرفتن هردو لازم...!..؟..
نه. . . کلاغ را بگذلریم برای آخر ...
نگاهت پر ......
خاطراتت هم پر .. .صدایت پر :
کلاغ پر ..!؟؟
نه ، کلاغ را بگزاریم برای آخر ...
جوانیه ام پر ... خاطراتم پر.. . من هم پر.. .
حالا تو مانده ای و کلاغ ،
که هیچ وقت به خانه اش نرسید
میخواهی بروی؟خب برو...انتظار مرا وحشتی نیستشبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بودبرو...برای چه ایستاده ایی؟به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟برو..تردید نکننفس های آخر استنترس برو...احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشستبرو...یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بودپس راحت برومسافری در راه انتظارت را میکشدطفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شدبرو...فقط برو.....
مرگ...
امروز یک مرده شور را دیدم .. .. .آنچنان زیبا می شست
که لکه ای هم باقی نمیماند .. .
اما نمیدانم پدرم چرا از او خوشش نمی آید . .. !
و مدام گریه میکند و مادرم نیز نفرینش . .. .
او که آدم خوبی است . من دوستش دارم
فقط کاش ناخن هایش را میگرفت .. تمام بدنم را زخم کرد.. .
دلم می گیرد !..
وقتی ..
می نویسم فقط برای تو ..
ولی ..
همه می خوانند الا تو